شهیدی که خانه اش را بخشید
یکی از همکاران پاسدار حاج یدالله که قصد ازدواج داشت به همراه حاج یدالله به خواستگاری رفتند.
در مجلس خواستگاری ؛ خانواده عروس از داماد پرسیدند که آیا خانه مستقلی دارد یا نه ؟ او هم جواب نه داد.
خانواده عروس پس از شنیدن این پاسخ ؛ بنای مخالفت گذاشتند.
حاج یدالله صحبت ها را قطع کرد وگفت: داماد از خودشان خانه دارد.
داماد با تاکید گفت: اما من منزلی ندارم.
خانواده عروس با تعجب به حاجی گفتند: قضیه چیست؟ ایشان می گویند خانه ای ندارد اما شما می گویید دارد؟
حاجی گفت: ایشان منزل دارند و می توانید بروید وببینید.
حاجی که این را گفت حرف ها تمام شد و خواستگاری به خوبی به اتمام رسید.🌸
بعد از خروج مهمانان از منزل عروس؛ داماد رو به حاج یدالله گفت: حاجی جان شما می دانید که من خانه ای ندارم، چرا به خانواده عروس گفتید که من خانه دارم ؟ حالا من چه کنم؟ من که توان خرید خانه را ندارم؟
حاج یدالله گفت : شما خانه دارید. و آدرس خانه را به داماد داد.
داماد با تعجب گفت: چطور چنین چیزی ممکن است؟
حاج یدالله گفت: این خانه را سپاه به شما به قید قرعه به پاسداران داده و قرعه به نام شما افتاده است.
داماد دیگر چیزی نگفت اما بعدها متوجه شد که آن خانه ، خانه خود حاج یدالله بوده؛ اما چون احتیاج آن جوان را دیده بود از حق خود گذشته بود و به آن جوان بخشیده بود.
تا زمان شهادت حاج یدالله هیچ کس متوجه این موضوع نشد چون به هیچ کس این فداکاری بزرگ را نگفته بود…
راوی : فتح الله کلهر
#فداکاری
#ایثار
#شهید_کلهر
#جوانمردی